جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

اظهارات درمورد بهشت، قسمت ۴- دریافت پاداش های بهشتی و درود حیوانات پس از افتتاح رستوران های وگان

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید

من یک تجربه درونی داشتم که در آن به یک جای والا رفته بودم تا شهد الهی بنوشم. وقتی در حال لذت بردن از آن بودم، کسی آمد و گفت: "اینجا خیلی خوش میگذرد! زمان و مکانی در کار نیست. میتوانیم هر چقدر می خواهیم از این شهد بنوشیم!" با شنیدن اینکه زمان و مکانی در کار نیست، گفتم: "آه، من باید به جهان که زمان دارد، بازگردم." بعد صدای کوبیدن درب اتاق آمد و بیدار شدم. اما این صدا، صدای کوبیدن درب نبود، یک صدای درونی (بهشتی) بود. بله، خیلی از شما متشکرم. من تجربیات درونی زیادی دارم.

وقتی چهارمین لاوینگ هات را باز کردم، خیلی هیجان زده بودم، نمیدانم چرا، اما فشار خیلی زیادی حس میکردم، برای همین گفتم: "استاد عزیز، لطفاً امروز به من کمک کنید، به من قوت بدهید تا اینقدر احساس خستگی نکنم." بعد آن شب، شما به من تجربه درونی دادید. از آن بالا، آنها مدام نام من را صدا میزدند. آنها فریاد میزدند و با صدای خیلی بلند می خندیدند، و به سمت من توپ هایی را پرتاب میکردند تا هر کجایی که میدودیم، مرا متوقف کنند. من سعی کردم از آنها دائم پرهیز کنم اما همچنان پرت می کردند، تا اینکه فهمیدم قدیسان بهشت، خیلی به خاطر من خوشحال هستند. من آنها را برداشتم و گفتم، "اوه، من باید این توپها را بخاطر برکت شان بردارم."

وقتی ششمین رستوران را باز کردم، آن روز، خیلی از دوستان حیوان مان، یکی یکی به من تبریک گفتند. این واقعاً به دوستان حیوان مان سود میرساند. دوستان حیوان مان، یکی یکی آمدند و به شیوه های مختلف به من تبریک گفتند. هر کدام به شیوه خودش به من تبریک گفت. در پایان، من یک پرنده را به هوا انداختم و با او بازی کردم. آخرین دوست، یک سگ بود. او آمد و بیشتر از همه با من ماند. با او بیشترین لذت را بردم. این تجربه ای بود که بعد داشتم.

وگان = بهترین دوست همه موجودات!

هرکدام از شاگردان استاد، تجربه های معنوی درونی مشابه، متفاوت یا بیشتر، و/ یا برکات دنیوی دارند، اینها فقط بعضی از نمونه ها هستند. معمولا ما آنها را، بخاطر توصیه استاد، با کسی درمیان نمی گذاریم.

برای تماشا و دانلود تجارب بیشتر دیگر لطفا از این سایت دیدن فرمایید SupremeMasterTV.com/to-heaven

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (4/20)
9
2022-02-25
6378 نظرات
15
2022-05-05
6230 نظرات
16
2022-12-28
4569 نظرات
17
2022-05-05
6616 نظرات
19
2024-01-02
5273 نظرات
20
2024-06-04
2871 نظرات
بیشتر تماشا کنید
آخرین ویدئوها
2024-11-27
272 نظرات
2024-11-27
731 نظرات
2024-11-26
331 نظرات
2024-11-26
52 نظرات
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید