جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • Hrvatski jezik
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • Hrvatski jezik
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

خود را اصلاح کنید تا بسیار شریف و از خود گذشته شوید -‏ قسمت ۱ از ۲

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید
خوب است که خود را آموزش دهید تا در شرایط مختلف باشید. من هم در هیمالیا چنین مشکلاتی داشتم و چند سال همینطور بود. من فقط یک جفت کفش داشتم. وقتی در هوای سرد کفش هایم خیس میشد، پاهایم ورم میکرد، متورم میشد و... سرد. یخ، سرد است. حتی اگر موقتی باشد، گاهی تمرین خوب است. تا جسم و ذهن به شرایط مختلف عادت کنند، تا بتوانیم همیشه تعادل مان را حفظ کنیم. و بعد وقتی در یک شرایط راحت قرار گرفتیم، در شرایط راحت تر، قدر آن را بدانیم و بیشتر از آن لذت ببریم.

و اگر هم چنین شرایط راحتی نبود، به میلیون ها نفر آدمی فکر کنیم که خانه ندارند و حتی یک سقف پوشالی هم بالای سرشان نیست. در تلویزیون از این چیزها می بینید. آنها به جای سقف، از تعدادی شاخه به هم بسته شده استفاده میکنند. گاهی حتی همین را هم ندارند. گاهی در آفریقا یافتن چوب خشک برای درست کردن چادر، سخت است. و در چنان هوای گرمی، آنها هیچ چیز ندارند تا روی آنها را بپوشاند. پناهجویان باید همه چیزشان را ترک کنند. چون زندگی بعضی از مردم، به روستا و دام و کشاورزی وابسته است. و اگر جنگ شود یا هر فاجعه طبیعی روی دهد، آنها باید همه چیز را ترک کنند و نمیتوانند... مگر چی دارند؟ فقط دست هایشان را دارند تا با آن کشت کنند. و اگر زمین شان را رها کنند، دیگر هیچ چیز ندارند. زندگی آنها با دام ها و کشاروزی میگذرد. وقتی مجبور به ترک اینها شوند یا همین ها هم از بین بروند، دیگر هیچ چیز ندارند. هیچ چیز. من در تلویزیون دیدم که بعضی ها از پلاستیک استفاده میکنند، هر پلاستیک کهنه ای که به دست شان برسد را بعنوان سقف استفاده میکنند که حتی کل چیزی که بنا کردند را هم نمی پوشاند.

و خیلی سختی های دیگر هم دارند. اگر تلویزیون نگاه کنید، متوجه میشوید. نیاز نیست من به شما بگویم. این چیزها قلب مان را می شکند. اما تا وقتی که این مدل روش زندگی را داریم، و زندگی مان و همه جا را کشتارگاه انسان ها و حیوانات کرده ایم، نمیتوانیم از کارمای بد (پیامد اعمال بد) فرار کنیم. بالاخره به نوعی، در این زندگی یا زندگی بعد، این به خودمان بازمیگردد. و باید سختی، درد و رنج را تحمل کنیم تا هر کارمای بدی که در زندگی گذشته ایجاد کردیم را پاک کنیم.

من در هر شرایطی که زندگی کنم، هرگز شکایت نمیکنم. من خودم را برای این "شرایط" آماده کرده بودم. پس دیگر هیچ چیز من را نمی ترساند. وقتی در این جهان زندگی میکنیم، باید خیلی از شرایط را بپذیریم. همیشه نمیتوانیم این را بخواهیم، آنرا بخواهیم و چیزهای دیگر را بخواهیم. باید خود را آموزش دهیم. باید ذهن را آموزش دهیم تا شرایط را بپذیرد. و هر جایی که میروید، مسلماً سعی کنید شرایط را تا حد امکان بهبود ببخشید، آن هم به شیوه خودتان و اگر موقعیتش باشد. همانجا ننشینید و منتظر بمانید که یک کسی بیاید و از شما مراقبت کند. من در مورد همه حرف میزنم، نه فقط این گروه در اینجا.

به طور کلی صحبت میکنم. اگر یک شرایطی پیش آمد که هوا سرد شد، لباسهای بیشتری بپوشید. (بله.) اگر هوا گرم شد، لباسهای کمتری بپوشید، نه اینکه هیچ چیز نپوشید! نه، مردها میتوانند چیزی نپوشند. مردها میتوانند بالاتنه نپوشند، اما به زن ها توصیه نمیکنم که چنین کاری انجام دهند. کسی چیزی نمیگوید، اما ممکن است هر لحظه پلیس بیاید و من مسئول این جور مواقع نیستم. در این مواقع به من دعا نکنید. خب؟ ما میتوانیم برای چیزهای منطقی و چیزهایی که واقعاً ضروری اند، دعا کنیم. نه اینکه همیشه برای هر چیز کوچکی دعا کنیم و بگوییم، ‏"استاد، فلان کار را برایم انجام بده." این واقعاً وحشتناک است. این شرایط پیش می آید تا شما بتوانید از نظر معنوی و روانی، عاطفی، روحی، فیزیولوژیکی قویتر شوید.

پس اگر مشکل زیاد خطرناک نیست، همیشه از آن فرار نکنید. اگر خطرناک است، مسلماً به شما توصیه میکنم که فرار کنید، همانطور منتظر، آنجا نمانید. ‏(و بگویید) "استاد می آید و من را می برد." اگر شرایط خطرناک باشد، خود من هم میدوم. شما وظیفه دارید از خودتان محفاظت کنید. شما وظیفه دارید تا روزی که کارمای (پیامد اعمال) تان در این سیاره تمام شود، از این معبد حفاظت کنید. شما باید این وظیفه را انجام دهید. پس اطمینان حاصل کنید که به جسم تان لباس گرم یا راحت پوشانده شود.

و در خانه، اگر پیر هستید، لطفاً در یک جای راحت بخوابید. روی زمین نخوابید و مثل اینجا اینطوری ننشینید که کمردرد بگیرید. ‏"آه، استاد، من درد دارم!" من چه کار باید بکنم؟ بیایم شما را ماساژ دهم؟ اگر مشکل دارید، به پزشک مراجعه کنید. اگر بعد از مدتی، دردتان از بین نرفت، یعنی شاید مشکل تان جدی است. به پزشک مراجعه کنید. و اگر بعد از مراجعه به پزشکان بسیار، کسی نتوانست دردتان را درمان کند، یعنی باید آن را تحمل کنید تا بتوانید کارمای بدتان (پیامد اعمال بد تان) را پاک کنید. من هم همین کار را میکنم. به دکتر مراجعه میکنم و اگر از دست دکتر هم کاری بر نیامد، بعد شرایط را می پذیرم. و بعد به مرور زمان، مشکل برطرف میشود. اما مدام برای همه چیز دعا نکنید. خدای من. شما برای هر جوش کوچک روی صورت تان هم دعا میکنید. شاید وقتی جوش بزنید، زیباتر بشوید، صورت تان نسبت به قبل که خیلی ساده بوده، جذاب تر بشود.

برای هر چیز کوچکی دعا نکنید. مثلاً در مورد اینکه دخترتان خانه را ترک کرده و پسرتان با شما سازگار نیست. من نمیتوانم آنها را مجبور کنم که وقتی کارمای (پیامد اعمال) آنها با شما تمام شده، در کنار شما بمانند. به شما گفتم که در این اعتکاف سؤالات دنیوی از من نپرسید. بیماری تان را درمان کنید، ‏(بله.) جوش تان و هر چیز دیگرتان را درمان کنید. اینجور (سؤالات را) نکنید. منظورم در درون هم هست. منظورم این نیست که در بیرون صحبت نکنید و بعد در درون برای این چیزهای بیهوده دعا کنید.

همه چیز زودگذر است، خودتان میدانید. اگر دخترتان خانه را ترک کرده، آن خوب است. وقت بیشتری برای ممارست دارید. او دیگر بزرگ شده. نمیتوانید جلوی او را بگیرید. نمیتوانید تا همیشه او را کنترل کنید. خانواده های ما، زندان نیست. ما حداکثر سعی مان را کردیم تا آنها را آموزش دهیم و مطمئن شویم که آنها ایمن هستند و هر چه لازم دارند، فراهم است. اما اگر تصمیم آنها این باشد که این چیزها را نخواهند، آن هم اشکالی ندارد. یا اگر میخواهید، میتوانید به پلیس بگویید و به دنبال آنها بگردید.

همیشه برای انجام هر کاری به استاد دعا نکنید. برای هر چیزی دعا کنیم، آن را به دست می آوریم. اما باید قبل از دعا کردن، مجدداً روی آن فکر کنیم. باید به آنچه میخواهیم فکر کنیم. وقتی برای گرفتن تشرف از من آمدید، آیا به شما قول دادم که بیماری تان را درمان میکنم؟ بله یا خیر؟ (خیر.) آیا به شما قول دادم که شوهرتان تا همیشه شما را دوست خواهد داشت؟ بله یا خیر؟ (خیر.) آیا به شما قول دادم که همسرتان از شما طلاق نمی گیرد؟ بله یا خیر؟ (خیر.) آیا به شما قول دادم که فرزندانتان تا همیشه در کنارتان میمانند و شجاع، خوب و مهربان میشوند و وظایف فرزندی را رعایت میکنند؟ بله؟ (خیر.) چه قولی به شما دادم؟ ‏(رستگاری.) رستگاری و بازگشت به خانه. بله، همین. من به شما قول دادم که میتوانید خود را بشناسید، خود اعظم تان را بشناسید، خدا را بشناسید. فقط همین ها را قول دادم. و آیا شما گام به گام به این رسیدید؟ (بله.) بله. پس من به قولم وفا میکنم.

شما هم تکلیف تان را انجام دهید. خانواده تان - به من ربطی ندارد. هر مشکلی که به زندگی مادی ربط داشته باشد - به من ربط ندارد. من فقط میخواهم شما را به جایی ببرم که در آن مشکلی وجود ندارد. تا زمانیکه اینجا هستید، مشکل وجود خواهد داشت. من هرگز به شما قول ندادم که بعد از گرفتن تشرف در این زندگی، دیگر هرگز هیچ مشکلی نخواهید داشت و همه چیز در آرامش و عشق و آرام است - نه. من چنین قولی دادم؟ من چنین حرفی زدم؟ (نه.) نه!

چطور ممکن است در زندان باشید و اسیر نباشید؟ اگر من یک وکیل باشم و از شما دفاع کنم و شما در اصل بی گناه باشید و به شما قول بدهم، ‏"خب، من پرونده شما را بعهده میگیرم و شما آزاد میشوید"، در زمانی که من درگیر کارهای اداری و تشریفات اداری و قوانین هستم، شما در زندان می مانید. درسته؟ تا اینکه اینها تمام شوند. وقتی شما در زندان هستید، نمیتوانید از من بپرسید: ‏"مرسدس من کجاست؟ محافظ شخصی من کجاست؟ صبحانه در تختخواب من چی شد؟" نمیتوانید این چیزها را بپرسید. من به شما قول دادم که آزاد شوید. و باید صبر کنید. خب؟ (بله.)

در این جهان هم، باید همه شرایط را بپذیرید. و اگر میخواهید که کارها سریعتر و بهتر پیش بروند، بیشتر مدیتیشن کنید. تکلیف تان را انجام دهید. همیشه به این زن پیر کوچک تکیه نکنید تا کارها را برایتان انجام دهد. اگر چنین کاری کنم، به فرض که بتوانم، شما به هیچ جا نمی رسید. شرایط زندان را بپذیرید. اگر نگهبان زندان به شما میگوید، ‏"امروز آشپزی کن"، امروز آشپزی کنید. اگر میگوید، ‏"لباس همه زندانی ها را بشور"، باید بروید و لباس همه زندانی ها را بشورید. اینطور نکنید که به وکیل تان زنگ بزنید و بگویید، "ببین، من آزادم، من بی گناهم، من همه چیز هستم، من... تو نماینده من هستی، چرا هنوز باید در اینجا لباس بشورم و زمین را تمیز کنم؟" تا زمانی که در زندان هستید، هر چه که نگهبان زندان می گوید را انجام دهید. وگرنه، آزادی تان به تأخیر می افتد. چون میگویند که به مسئولان بی احترامی کردید. یا حتی اگر با نگهبان زندان دعوا کنید، همانجا می مانید. اگر احیاناً بین شما و پلیس آنجا مشکلی پیش بیاید، وکیل نمیتواند کاری انجام دهد. و یا اگر نگهبان زندان را کتک بزنید، دیگر کارتان تمام است.

ما اینجا هستیم. ما همه کارهای لازم را در اینجا انجام میدهیم. اگر باید کار کنید، کار کنید. اگر باید از فرزندان تان مراقبت کنید، از فرزندان تان مراقبت کنید. اگر هر کدام خانه را ترک کردند، به پلیس بگویید که به دنبال آنها بگردد. و اگر پلیس نتوانست آنها را پیدا کند، خب نتوانسته دیگر. هیچ موقعیتی را به من تحمیل نکنید. بسیار خب؟ به فرض که من همه کار برای شما انجام دهم، بعد شما چی هستید؟ یک مرده متحرک؟ یک موجود ناتوان که نمیتواند فکر کند، واکنش نشان بدهد و از هوشش استفاده کند؟ شما چه کار میکنید؟ برای همه چیز استاد را صدا میزنید. پس خودتان چه کار میکنید؟ برای چی زندگی میکنید؟ فقط برای خوردن و خوابیدن؟

هر موقعیتی را یک چالش خدادادی یا موقعیتی برای پاک کردن کارمای بد (پیامد اعمال بد) بدانید. اگر یک چیزی از دست دادیم، در عوض یک چیزی بدست می آوریم. همیشه همینطور هست. هر چیزی که اتفاق می افتد، دلیلی دارد. هر کسی میتواند این را به شما بگوید. پس فقط خیلی راحت یا آسان برای هر چیز کوچکی که خودتان هم میتوانید به آن رسیدگی کنید، دعا نکنید. اگر بیمار هستید، به استاد دعا نکنید تا شما را شفا دهد. به پزشک مراجعه کنید. مگر اینکه شرایط حاد باشد و کاری از دست تان بر نیاید، آن موقع، شاید بتوانید (دعا کنید).

اما به شما گفتم که اگر احکام را رعایت کنید، فرشتگان از شما محفاظت میکنند. اطمینان حاصل کنید که هر چه میخورید، پاک و تمیز باشد. اطمینان حاصل کنید که به قدر کافی مدیتیشن میکنید. آنگاه همه شرایط، به شرایطی بسیار قابل تحملی تبدیل میشوند. مشکلات بزرگ، کوچک میشوند. مشکلات کوچک، هیچ میشوند. این یک امر طبیعی است، اگر احکام را رعایت کنید، غذاهای کاملاً وگان بخورید و خوب مدیتیشن کنید. خب؟ (بله.) گاهی اگر خوب مدیتیشن نکنیم یا احکام را خوب رعایت نکنیم، حتی یک ذره هم، همه چیز در بهشت به حساب می آید. شاید من آنجا نباشم، شاید کسی شما را نگاه نکند، اما بهشت همه چیز را میداند. پس فکر نکنید که میتوانید تقلب کنید. و اگر آنرا انجام ندهید، گاهی پیامدها بدتر از آنچه که باید باشند، می شوند. چون مایا، نیروی منفی، در این جهانی که ما زندگی میکنیم، خواستار اجرای عدالت و رفتار دقیق و منصفانه، برای همه موجودات در این سیاره است. پس میتوانیم هر کاری میخواهیم، انجام دهیم اما باید بهای آن را بپردازیم.

فرض کنید که همه کارها را انجام داده ایم، خوب مدیتیشن کرده ایم، با وجود این، یک چیزی برای ما اتفاق می افتد. آن موقع، بی خیال آن شوید. این بهای کارمای بد ‏(پیامد اعمال بد) از زندگی های گذشته است تا اینکه آزاد شویم. حتی یک ذره کوچک را باید بازپرداخت کنیم، تا پاک شویم و بتوانیم بالا برویم. گاهی کمی مشکل داریم، یا یک چیزی اذیت مان میکند، اما بعد از آن به سطح بالاتری می رویم.

پس اجر معنوی تان را فقط با کمی راحتی در این جهان مبادله نکنید. نفس شما، زندگی تان، روزهایتان، سالهایتان در اینجا، بر روی زمین بسیار ارزشمند هستند. طوری از آن استفاده کنید که وقتی بالا میروید، لبخند بزنید. ‏"آه، من برای انجام ممارست معنوی حداکثر تلاشم را کردم. من اینجا هستم چون استحقاق آن را دارم." و به همه این وسوسه های کوچک در این جهان و کمی راحتی در این زندگی دلبسته نباشید و فرصت معنوی برای رفتن به سطح بالاتر را از دست ندهید. قدرت استاد میتواند شما را متبرک کند، اما اگر از آن برای هر چیز دیگر استفاده کنید، یا فقط برای کسب سود کوچک دنیوی یا کمی لذت از آن سوء استفاده کنید، آن را از دست میدهید. و بعد از مرگ تان در یک جایی، شاید در سطح آسترال یا سطح دوم یا سطح سوم می نشینید، همه شاگردان دیگر را می بینید که پروازکنان از کنار شما رد میشوند. بعد احساس تأسف میکنید و می فهمید که نباید اینقدر به این جهان دلبسته می شدید.

وقتی شما برای تشرف به نزد من آمدید، برای رسیدن به خدا آمدید، نه؟ برای دستیابی به بالاترین سطح ممکن از رستگاری معنوی، نه؟ یا برای این آمدید که دختر یا پسرتان در امتحانات قبول شوند، یا دخترتان با اینکه زشت است، و هیچکس حتی نمیخواهد به او نگاه کند، با یک مرد خوش تیپ ازدواج کند؟ اگر برای این اهداف دنیوی به نزد من آمدید، متأسفم، این دیدگاه غلط است. باید آن را تغییر دهید.

اگر کسی شما را ترک کند، بررسی کنید که خودتان چه اشکالی دارید. اگر صادقانه به این نتیجه رسیدید که هیچ مشکلی ندارید، خب پس شاید زمان آن اتفاق رسیده بوده. کارما (پیامد اعمال) پاک شده تا اینکه هر دو شما بتوانید در صلح و آرامش همدیگر را ترک کنید. بعد شاد باشید، وقت بیشتری به مدیتیشن اختصاص دهید.

به چیزی که دیگر مال شما نیست، دلبسته نباشید. آن هیچگاه مال شما نبوه، هیچ چیز این سیاره مال شما نیست. هیچ چیز. آیا شما با خودتان، چیزی به این جهان آورده اید؟ (نه.) خب. پس چرا چیزی میخواهید؟ حتی اگر هم دختر یا پسری به این جهان آورده اید، اول حسابی غذا خورده اید، به مدت بیست سال، و بعد برای مثال یک دختر به دنیا آوردید. و همان موقع هم چند نفر مراقب شما بودند؟ پزشک، پرستار، کارکنان بخش پزشکی، دارو، زمان بندی. آنها نصف شب بیدار شده اند تا بچه را به دنیا بیاورید، تسلی تان بدهند و بعد از زایمان شما را معاینه کردند، و بعد از به دنیا آمدن بچه شما را معاینه کردند، و در زمان رشد بچه شرایط را بررسی میکنند. تا همین جا، چند نفر برای شما کار کرده اند؟ پس آیا چیزی وجود دارد که واقعاً متعلق به شما باشد؟ شما به همه این افراد مدیون هستید. و همچنین به دولت. و به همه کسانی که مثل شما مالیات پرداخت میکنند. یا شاید شما حتی مالیات هم پرداخت نکردید، اما از بیمارستان استفاده کردید، از خدمات پزشک استفاده کردید، از داروی رایگان استفاده کردید، و از همه چیزهای دیگر. آیا هرگز به این چیزها فکر کردید؟ و با این وجود فکر میکنید که شما یک چیزی را به این جهان آوردید و حق تان است که دلبسته آن شوید و فکر میکنید که آن مال شماست و میتوانید آن را تا ابد نگه دارید؟ نه! بویژه اگر شما روشن ضمیر باشید. حتی اگر بر اساس کارمای تان ‏(پیامد اعمال تان) فقط کمی روشن ضمیر باشید. باید بدانید که ما مالک هیچ چیز بر روی این سیاره نیستیم. ما خیلی بدهی داریم.

پس سعی کنید بیشتر کار خیر انجام دهید، بیشتر از جهان قدردان باشید، همچنین از اطرافیان تان، متشرف یا غیر متشرف. بدون آنها، نمیتوانستید زنده بمانید. بدون کشاورز، چیزی برای خوردن نداشتید. حتی بدون رفتگر، خانه شما کثیف می شود و بیمار میشوید. شغل رفتگری از خیلی از شغل های دیگر خطرناک تر است. با اینکه به نظر نمی آید، اما این شغل، یکی از خطرناک ترین شغل هاست. این شغل نه تنها کثیف است، خطرناک هم هست. گاهی چیزهایی منفجر میشوند. آنها حتی نمیدانند که به چه چیزی دست می زنند. تحقیقات نشان داده که این شغل پنج برابر یا بیشتر- از کار پلیس و آتش نشان ها خطرناک تر است. و علاوه بر آن کشاورزها هم هستند، فروشگاه ها هم هستند، و افرادی هستند که چیزها را به شما می فروشند، داروخانه، همه جور افرادی که برای زنده ماندن، بدهی بسیار به آنها داریم. پس یک مقدار کم مدیتیشن برای جبران محبت آنها کافی نیست، آن حتی آنقدر نیست که اجرش را با دیگران تقسیم کنید.

پس فکر نکنید که کسی هستید. فقط به این خاطر که متد کوان یین را ممارست میکنید و مطابق با توصیه من اینجا و آنجا کمی خیرات میدهید. بعد حس میکنید که کسی هستید. همیشه فکر کنید که هیچی نیستید. خب؟ هر جایی که شد زندگی کنید، هر کاری انجام دهید. ما باید بیشتر ممارست کنیم و به نوعی، بیشتر خودمان را بررسی کنیم. نه اینکه همیشه از سختی و کار سخت و موقعیت های سخت فرار کنیم. فقط به این خاطر که دستگاه خنک کننده خیلی سرد میکند و شما با افراد زیادی در یک اتاق زندگی میکنید. کافیه لباس های بیشتری بپوشید. یا بیرون بروید و بیرون بخوابید. آنجا دیگر دستگاه خنک کننده نیست. من هم دستگاه خنک کننده دوست ندارم و شما را درک میکنم. خیلی خوب درک تان میکنم. حتی در خانه، باید اتاقم را دو قسمت کنم. حتی غارم را هم باید دو قسمت کنم. قسمت بیرونی برای سگهاست که دستگاه خنک کننده دارند. قسمت درونی بدون دستگاه برای من. یک پرده بین آنها گذاشتم. و اگر قرار باشد که با آنها بیرون بروم، فوراً اول دستگاه خنک کننده آنها را خاموش میکنم تا به آنجا بروم و بعد دوباره دستگاه را برایشان روشن میکنم. چون اگر ناگهان دستگاه خنک کننده خیلی هوا را سرد کند، من هم نمیتوانم تحمل کنم. من آن را درک میکنم. اما رسیدگی به این موضوع ساده است، نه؟

باید خود را به شرایط وفق دهیم، سریع واکنش نشان دهیم. اگر خیلی سرد شد، لباسهای بیشتری بپوشید یا... من همه چیز را به شما یاد میدهم. حتی میتوانید یک بطری بردارید، درون آن آب داغ کنید و آن را در بغل بگیرید و گرم شوید. من این کار را انجام میدهم. و میتوانید جهت دستگاه خنک کننده را به طرف بالا برگردانید تا باد آن مستقیم به شما نخورد. و یا درجه آن را در یک حد مطلوب تنظیم کنید.

منظورم این نیست که شما آدم های بدی هستید. شما گیاهخوار هستید، مدیتیشن میکنید. منظورم شما نیستید، خب؟ منظورم این است که هر کسی که متشرف شده، آدم خوبی است. بی گمان این درست است. اما باید یک قدم جلوتر بروید. فقط نباید خوب باشید، باید کار خوب هم انجام دهید و از دیگران هم مراقبت کنید تا آنها هم خوب شوند. نه اینکه یکجا بنشینید و منتظر بمانید و همیشه دعا کنید تا استاد به شما برکت بدهد، یا اگر راحت نیستید، محل را ترک کنید. این، عشق نیست. و حتی آن موقع هم... مسلم است که من سعی میکنم از همه شما مراقبت کنم، اما شما هم وظیفه دارید که از خودتان مراقبت کنید، نه؟ همه شما.

همیشه به قدرت استاد دعا نکنید که این کار و آن کار را برای شما انجام دهد. این سوء استفاده از قدرت است، در زمانی که به آن نیاز ندارید. در زمان نیاز، اشکالی ندارد. خب؟ وقتی دیگر کاری از دست تان بر نمی آید، اشکالی ندارد. اما اگر میتوانید کاری کنید، اول از مغزتان استفاده کنید. از هوش تان استفاده کنید، هوش تان را پروش دهید تا بیشتر شود، تا به همه موقعیت ها که پیش می آیند سریعتر واکنش نشان دهید. شاید یک روز لازم شد که به یک نفر دیگر کمک کنید. همه چیز در مورد ما نیست. به همه اطرافیان مان و غیر اطرافیان مان مربوط میشود.

باید آموزش ببینید تا در ابتدا خوب و کارآمد شوید، تا شاید اگر لازم شد، یک روز ما به دیگران کمک کنیم. همیشه مثل یک کودک که منتظر مادر است، منتظر من نباشید. حتی اگر لوس هم شده باشید، باید آماده شوید تا خود را به موجودی بسیار، بسیار شریف ارتقاء دهید. به یک موجود از خود گذشته. من از شما نمیخواهم که یک کار بنیادی انجام دهید. از خود گذشتگی - صحبت در مورد آن چیزی خنده آور است. این برای این کلمه خیلی ضعیف است. منظورم این است که باید خود را با شرایط وفق دهید. سعی کنید به دیگران کمک کنید.
بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (1/2)
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید