جستجو
فارسی
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
  • English
  • 正體中文
  • 简体中文
  • Deutsch
  • Español
  • Français
  • Magyar
  • 日本語
  • 한국어
  • Монгол хэл
  • Âu Lạc
  • български
  • Bahasa Melayu
  • فارسی
  • Português
  • Română
  • Bahasa Indonesia
  • ไทย
  • العربية
  • Čeština
  • ਪੰਜਾਬੀ
  • Русский
  • తెలుగు లిపి
  • हिन्दी
  • Polski
  • Italiano
  • Wikang Tagalog
  • Українська Мова
  • دیگران
عنوان
رونویس
برنامه بعدی
 

توجه و تعهد بی وقفه ی ممارست 'باکتی'، قسمت ۴ از ۶

جزئیات
دانلود Docx
بیشتر بخوانید

اگر شما حیوان خانگی داشته باشید، این مسئولیت شماست که خوب باشید، تا حیوان خانگی شما خیلی زیاد به دردسر نیافتد. اما آنها با کمال میل کار می کنند، خواه شما خوب باشید یا بد باشید. آنها با کمال میل سهیم میشوند. آنها میتوانند برای شما بمیرند. حیوانات خانگی، اینچنین هستند.

همانطور که میدانیم، در هندوستان، آنها چهار طبقه اجتماعی وجود دارد. اولین گروه برهمن است، یعنی روحانیون، چون آنها از "برهما" پیروی میکنند که خالق "سه جهان" و از جمله این جهان است. به آنها برهمن ها میگویند. برهمن ها فقط به این خاطر که فرهیخته یا دانشمند هستند، برهمن نمیشوند. شاید فقط در یک خانواده برهمن متولد شده باشند و بعد آن عنوان را به ارث می برند. به این افراد دست نزنید، چون فکر میکنند اگر به آنها دست بزنید، طبقه شان از بین میرود. آنها بر سر شما فریاد میکشند و شما فکر میکنید: "چه کار اشتباهی انجام دادم؟ فقط میخواهم با شما دست بدهم؟" دست ندهید، هیچ تماسی نداشته باشید. آنها حتی از سایه شما فرار میکنند. اگر به آشپزخانه آنها بروید، بعد سایه شما روی غذا بیافتد، احتمالا این غذا را دور می ریزند. بهرحال اجازه نمیدهند که وارد آشپزخانه شوید. آنها نمیدانند که شما خوب هستید یا نه، پاک هستید یا نه. آنها فکر میکنند که فقط برهمن ها پاک هستند. بسیار خب، این طبقه برهمن ها بود. طبقه بعدی "شاتریا" نام دارد. اینها جنگجویان و اشراف و اعیان هستند، مثلا سربازان و اعضای خانواده سلطنتی؛ مانند شاه، ملکه، شاهدخت یا ژنرال های ارتش و غیره. سومین طبقه، تاجران هستند. چهارمین طبقه "شودرا" ها هستند. اینها پایین طبقه در هند میباشند، پایین ترین گروه، چون مدفوع انسان را جابجا میکردند، به جای دیگر می بردند و در یک جای دیگر آنرا می ریزند.

یکبار، بودا یکی از آنها را دید، یکی از افراد طبقه "شودرا" را دید که روی شانه اش، مدفوع حمل میکرد. آن داخل دو سطل بود؛ یکی عقب و دیگری جلو، که با یک چوب به هم وصل بودند و توسط او حمل میشدند. بعد وقتی او بودا را دید، به خاطر اینکه از طبقه بالایی نبود، خیلی شرمنده شد. او کار خیلی سطح پایینی انجام میداد که با بوی بد و کثیفی همراه بود. خلاصه او بودا را دید، آنقدر ترسیده بود که سکندری خورد و محتوای سطل ها به همه جا، حتی روی بودا پاشید. او سعی کرد خود را پنهان کند. او خیلی شرمنده شد و داشت گریه کرد. بودا رفت و او را لمس کرد. هیچکس چنین کاری نمیکند. بودا از طبقه بالا بود، میدانید؟ از طبقه اشراف. کسی از آن طبقه، به کسی از طبقه "شودرا" که کارگر و سطح پایین بودند، بویژه زباله گردی که ضایعات انسانی را حمل میکرد، دست نمیزد. اما بودا چنین کاری کرد. حتی فکر کنم او را راهب هم کرد، درسته؟ بودا اجازه داد که این فرد راهب شود، درسته؟ و نیز همه شاگردان دیگر - افراد بزرگ، افراد مهم، شاه، ملکه و اشرافیون فکر کردند: "آه بودا او را راهب کرد، حالا باید برویم و ابتدا به شودرا تعظیم کنیم؟" در آن زمان در بین پیروان بودا گفتگوهای زیادی صورت گرفت. چون بودا گاهی گداها را به عنوان راهب می پذیرفت، شودرا یا کسی که ضایعات انسان را جابجا میکرد را به عنوان راهب می پذیرفت. بسیاری از پیروان بودا، شاه، ملکه، پرنسس، شاهزاده، ژنرال، مقامات بالای دربار و غیره بودند. آنها از این بابت چندان خوشحال نبودند. اما بعد، این افراد از به اصطلاح طبقه پایین که فقیر یا شودرا نامیده میشدند، در مدت زمان کوتاهی آرهات شدند، چون خیلی پاک و فروتن بودند. چون در هندوستان، این افراد از پایین ترین طبقه هستند، از طبقه گدا و شودرا. از اینرو خیلی فروتن هستند. آنها هیچ جاه طلبی ای ندارند. آنها هرگز در رؤیای تبدیل شدن به هیچکسی نیستند. چون در هندوستان، طبقه فرد مشخص است. نمیتوان از آن خارج شد.

اما به نظر من، این سوء برداشت بود. اما هیچکس هرگز نتوانسته این را تغییر دهد. شاید در ابتدا، گروهی از رهروان هندی در یک جایی بودند، اولین گروه از آنها به هم پیوستند و در یک جایی از هند ساکن شدند و احتمالاً رهروانی مثل ما بودند. بعد مسلمه که به عنوان مثال گفتند: "من معلم هستم، و شما دو تا راهب هستید و ما به اصطلاح از طبقه بالا هستیم." اینطوری فقط سه نفر، در مقابل همه افراد دیگر قرار می گرفتند. آه، ترسناک است! بعد افراد دیگر در آشپزخانه کار می کردند و دستشویی را تمیز می کردند. ولی در آن زمان، چنین دستشویی های تمیزی نداشتیم. به صورت سطل بود. افراد سطل را بیرون می بردند و در یک جای مشخصی خالی میکردند. مثل ما که در آشرام وظایف را تقسیم میکنیم. مثلاً برخی افراد رانندگی میکنند. ما سیستمی برای سازماندهی وظایف مختلف داریم. بعد به تدریج، افراد بیشتری می آیند و جریان به آن شکل ادامه می یابد. بعد این سیستم به صورت ثابت میشود و افراد در این چهارچوب و بدون تغییر آن را انجام میدهند. به همین ترتیب روند طبقاتی هند تا به امروز اینچنین ادامه یافته است. اما امروزه، فکر کنم هندوستان لیبرال تر شده است، درسته؟ (بله، استاد.) بله. ماهاتما گاندی یا "ماهاتما" ها و رئیس جمهورها و نخست وزیرهای دیگر، فرهیخته تر شده اند و اروپا، آمریکا، کشورهای دیگر را دیده اند که سیستم های آزادانه تری دارند. بعد بازگشتند و آن ایده و شیوه زندگی را به جامعه هند القاء کرده اند.

اما در آن زمان، وقتی در هند بودم، برخورد تندی با من شد. چون سعی کردم به یک دختر برهمن ۱۰ یا ۱۲ ساله کمک کنم، تا سطل را از رود گنگ برایش حمل کنم. بعد او فریاد زد و سطل را انداخت و فرار کرد. گفتم: "چه کار کردم؟ چه کار کردم؟" بعد استادی که به من گفته بود به مدت یک هفته در وسط رود گنگ مدیتیشن کنم، گفت: "به او دست نزن. حتی با او صحبت نکن. او یک برهمن است." بعد متوجه شدم. گفتم: "ببخشید، واقعاً متأسفم. فقط خواستم کمک کنم." پس در هند، اینطوری کمک نکنید. این کار را نکنید. حتی وقتی پیرزنی تنها را می بینید که چیزی را حمل میکند، به او نگوئید: "اجازه بدهید." چنین نکنید. او شاید فریاد بزند: "قاتل!" بعد شاید پلیس بیاید و از شما بپرسد: "میخواهی با این پیرزن بیچاره و ناتوان چه کار کنی؟ خارجی هستی! گذرنامه! از کجا آمدی؟ چقدر می مانی؟ چرا؟ اینجا چه کار میکنی؟ این زن را تنها بگذار!" شما فقط باید بگوئید: "بله، بله، ببخشید."

در آمریکا، اروپا و حتی آسیا، اگر پیرزن یا پیرمردی را ببینیم، جای خود را در اتوبوس به آنها میدهیم. به آنها کمک میکنیم، برای عبور از خیابان دست شان را می گیریم و در زمان کوتاهی، تا هر جا که میرود، تا هر موقع که یک نفر دیگری را بیابد یا تاکسی بگیرد، بار یا کیسه سنگین او را حمل میکنیم. این کار به عنوان یک رفتار خوب، یک رفتار شریف و نیک، تشویق و ستوده میشود. اما در هندوستان، لزوماً اینطور نیست. پس مراقب باشید. ابتدا از دور بپرسید: "میتوانم به شما کمک کنم؟" استفاده از یک میکروفن بهتر است، یا به او زنگ بزنید و بگوئید: "میتوانم به شما کمک کنم؟ میخواهم به شما کمک کنم. میتوانم؟" اگر رضایت داد، میتوانید کمک کنید. اگر نه، همان جایی که هستید، بمانید. حتی به او نزدیک هم نشوید. او فرار میکند و شاید همه چیزهایش را در خیابان بیندازد و بعد حتی نتوانید به آنها دست هم بزنید. در هندوستان نباید به عنوان یک زن تنها بیرون بروید، امروزه هنوز هم همینطور است. هنوز چندان ایمن نیست. من این چیزها را نمی دیدم. عشق انسان را کور میکند. من عاشق خدا بودم. من عاشق بشریت و حیوانات و همه موجودات دردمند بودم. و نابینا بودم. به تنهایی آنجا رفتم. یک چیزهای کوچکی اتفاق افتاد، اما چیزی نبود که از عهده آن بر نیایم. به عنوان مثال فقط به آنها میگفتم که کونگ فو بلد هستم. من کونگ فو یاد گرفته بودم. دروغ هم نمی گفتم. نمیدانم با ماهیچه های شل و ول من هنوز هم تاثیری میگذاشت یا نه، اما کونگ فو یاد گرفته بودم. همین. یک یادداشت کوچک باعث شد این همه صحبت کنم. مهم نیست. شما دوست دارید، درسته؟ یادداشت های مرا دوست دارید. (بله.)

سؤالی هست؟ (شما اشاره کردید که حیوانات خانگی شما اشاره کردید که حیوانات خانگی از شدت مشکلات ما می کاهند. ) بله. برخی چنین میکنند. (اگر چنین است، آیا برای آنها اتفاقات بدی می افتد؟ باید در چیزهای بدی سهیم شوند؟ باید در چیزهای بدی سهیم شوند؟ ) بله. آنها در کارمای شما شریک میشوند. پس اطمینان حاصل کنید که کارمایتان خوب باشد. اگر حیوان خانگی داشته باشید، مسئولیت شما اینست که خوب باشید، تا حیوانات شما خیلی به دردسر نیافتند. اما آنها به خواسته خود این کار را میکنند، چه خوب باشید و چه بد. آنها میخواهند در آن سهیم باشند. آنها به خواسته خود برای شما می میرند. حیوانات خانگی اینطوری هستند. اما موارد بسیار خاصی هم هست، مثل سگی که به آن اشاره کردم. او فقط برای کمک به من به آنجا رفت، نه برای کمک به آن مراقبت اش. او خیلی کوچک بود، اما قوی بود. این کار را مخفیانه انجام داد. هیچکس ندید، هیچکس ندانست. درست مثل شما که گاهی عصبانی هستید و انرژی خشم از شما ساطع میشود. بعد افراد نزدیک به شما حس میکنند. سگها میتوانند انرژی نیکخواهانه ساطع کنند یا انرژی را جذب کنند تا اثرات آن جذب شود و به فاصله دورتر نرود. آنها راه انجام این کار را میدانند. او یک مامور ویژه است. همه سگها چنین کاری نمیکنند. اکثر سگها فقط کارهایی میکنند که برای مراقبان شان خوب باشد. اما کار این سگ برای مراقب اش هم خوب است، چون کارمای او را کاهش میدهد، چون اگر به من آسیب بزنند، برایشان وحشتناک میشود. حتی من نمیتوانم نجات شان دهم. به شما گفتم که میتوانم بدترین افراد را نجات دهم، اما نه وقتی که شاگردانم از آن بدترین ها باشند، چون تشخیص بد از خوب به آنها آموزش داده شده است. آنها با عشق، آموزش معنوی و برکت تغذیه شده اند. پس اگر با یک شخص بی آزاری مثل من مقابله کنند... من آزارم به کسی نمیرسد. حتی اگر استاد خوبی نباشم یا استاد بدی باشم، بدون توجه به آن، به کسی آسیب نمی رسانم. فقط به شما یادآور میشوم که ممارست کنید. و اگر به خانه ام بیائید اطمینان حاصل میکنم که هر چقدر میتوانم، راحت باشید.

میخواستم برای شما ساختمان های بیشتری بسازم، اما برای چی؟ شما به هر حال مدت طولانی نمی مانید. فقط برای چند روز می آئید و بعد میروید. شما خانه دارید. اولاً شما بی خانمان نیستید. دوماً من از پولم برای افراد نیازمند تر استفاده میکنم. ببخشید که این را میگویم. شما را دوست دارم، اما حس میکنم که شما به اندازه خیلی افراد درمانده نیستید. میتوانید تعدادی از آنها را در تلویزیون ببینید. بچه هایی که فقط پوست و استخوان هستند، زن هایی که مورد اذیت و آزار قرار می گیرند، چون باید برای آوردن مقداری آب ده کیلومتر راه بروند تا به آب برسند و برای فرزندان شان در خانه بیاورند. یا برخی از پناهجویان که به کشور سردی رفته اند و هیچ چیز ندارند. بچه ها پا برهنه راه میروند و فقط با مقداری پلاستیک خود را می پوشانند. بدون دیوار، بدون دودکش، بدون وسیله گرمایشی، هیچ چیز. این افراد، بیشتر به کمک نیاز دارند. یا برخی افراد در فجایع، آنها به ناگهان هیچ خانه ای ندارند، هیچ پولی ندارند. حتی اگر کارت اعتباری داشتند، سیل آن را برده است. نمیتوانند فوراً چیزی را اثبات کنند. آنها گرسنه هستند، تشنه هستند و سردشان است. به این افراد فوراً کمک میکنیم. کار امدادی. کار امدادی یعنی کار فوری، تا وقتی که آنها بتوانند روی پای خود بایستند.

اینطور نیست که من از همه در این سیاره، پولدار تر باشم. من ثروتمندترین نیستم. حتی ثروتمند متوسط هم نیست. فقط مقدار زیادی می بخشم و مردم فکر میکنند خیلی پول دارم. هنوز دارم. از شما پول نمی گیرم شما را جادو نمیکنم که برایم کار انجام دهید. فقط به شما میگویم بیرون بروید و به دیگران کمک کنید. شما به من پول نمیدهید. شما بیرون می روید و به افراد فقیر کمک میکنید یا رستوران [وگان] باز میکنید، یا از نظر معنوی و همچنین فیزیکی به دیگران کمک میکنید. یا اگر نتوانید رستوران باز کنید، چون آن به کار و نیروی انسانی زیادی نیاز دارد، یک فروشگاه کوچک وگان باز میکنید! اینها برای جهان و افراد دیگر خیلی خوب هستند. شما به آنها کمک میکنید دریابند که وگان شدن کار آسانی است. یک چنین کارهایی. ما این کار را با هم انجام میدهیم. من کار خودم را میکنم و شما کار خود را. پس شما هر آنچه میتوانید انجام میدهید و هر آنچه دارید، مال خودتان است. از شما چیزی نمی گیرم.

تا آنجا که به من مربوط است، میدانم که بی آزار هستم. پس اگر کسی سعی کند به چنین شخص بی آزاری آزار برساند، البته که کارمای خیلی بدی ایجاد میکند. بعلاوه اینکه من برای افراد بسیاری سودمند هستم، این شامل همه کارماهای درونی آن فرد نیز میشود. به همین خاطر کسی او را مجازات نمیکند. باید این را بدانند. چون من برای جهان کار میکنم، فقط برای کارمای خودم نیست. از اینرو اگر به من آسیب بزنند، باید با کارمای همه مردم، متشرف و غیر متشرف طرف شوند. چون در رسالتم که کمک به تعالی مردم است، مانع ایجاد میکنند و مشکل اینجاست، نه فقط برای کالبد فیزیکی ام. به همین خاطر به سختی میتوان متشرفینی که با هر استادی مخالفت میکنند را رستگار کرد. شاید روح به طور کامل نابود نشود، اما شاید تا ابد در یک جایی محصور شود. این تقریباً همچون نابودی است. دیگر هیچ کاری نمیتواند بکند، دیگر خودش نیست، کارش تمام است. دیگر هیچکس نمیتواند به او کمک کند. هرگز نام بودایی را به یاد نخواهد آورد. هرگز حتی نمیتواند دهانش را باز کند تا نام بودا را بگوید. کارما همه چیز را از او می گیرد و فقط مجازات ابدی نصیب او میشود و راه فراری از آن ندارد. این وضعیت بسیار وحشتناک است. اما کسانی که کارهای بد انجام میدهند، فکر نمیکنند. آنها این چیزها را نمیدانند. میدانند، اما فکر میکنند که... چون چیزی نمی بینند، پس مشکلی نیست. مشکل بزرگی هست. آن سگ سعی کرد آن شخص را متوقف کند، اینطوری به نظر نمیرسد که برای مراقب اش خوب بوده باشد، اما به نوعی خوب بوده است. حفاظت از مراقب اش برای اینکه آسیب واقعی نزند، کارمای کمتری برایش سبب میشود. پس او سگ خوبی، پسر خوبی است.

حتی حیواناتی که دور هستند یا مدتها قبل آنها را نجات دادید یا فوت کردند، اگر به مشکلی دچار شوید، باز میگردند تا به شما کمک کنند. اگر سگ شما یک مامور ویژه باشد، وای، آنوقت قوی است، میتواند به شما خیلی زیاد کمک کند؛ میتواند کمک کند تا از خطرات بسیار و مشکلات فیزیکی و عاطفی و ذهنی، اجتناب کنید، میتواند از آسیب دیدن تان جلوگیری کند. برخی قدرت ها خیلی قوی هستند. حتی طلسم یا عکس به طور کامل به شما کمک نمیکند. اما حتی در مورد استفاده از عکس ها، برخی چنین نمیکنند. برخی افراد عکس را به همراه ندارند. یا برخی دارند، اما در واقع به آن باور ندارند. برخی افراد تشرف می گیرند، اما در واقع اهمیت نمیدهند، ممارست نمیکنند، به "قدرت استاد" ایمان ندارند، هیچ کاری نمیکنند. از اینرو فقط در سطح خودشان می مانند یا به خاطر آلودگی محیط بیرون سطح شان پایین تر میرود. بعد بدون اینکه به پیامد کارشان فکر کنند، هر کاری انجام میدهند. درست همانطور که بوداها به همه مردم یاد میدهند که کارما هست، کارمای خوب و بد هست، پس سعی کنید کار بد انجام ندهید. اما چند نفر از مردم گوش میدهند؟ هنوز قصاب داریم، فروشنده مشروب داریم، کسانی داریم که پول قرض میدهند و فریبکاری میکنند و همه جور چیز هست. با این وجود هنوز به معبد هم میروند. مقداری سیب میخرند و آنها را در معبد میگذارند و بعد یک عود روشن میکنند و "نامو، نامو، نامو" میگویند و بعد سیب را به خانه می برند و میخورند و فکر میکنند به عنوان مثال بودایی هستند.

در مورد متشرفین هم همینطور است، برخی مردم واقعاً برای تشرف نیامدند. آنها برای تفریح آمدند یا به دلایل دیگر، برای اینکه دختر یا پسری پیدا کنند. اما من خوش شانس هستم، ۶۴% از شاگردان خوب هستند. همه عالی نیستند، اما خوب هستند، یا حداقل آسیب نمی زنند، حداقل به شدت تلاش که آسیب نرسانند. اما ۳۶% باقیمانده خوب نیستند، براستی خوب نیستند. از طرفی من خیلی سخت کار میکنم. این مقدار زیادی از انرژی اجر مرا میگیرد، انرژی و قدرت و وقت من صرف میشود. وقت نیز ارزشمند است. از اینرو متشکرم که خوب هستید. اگر هنوز هم خوب نیستید، سعی کنید خوب شوید. از امروز، یک عهد مصمم ببندید و بگوئید: من خوب میشوم. من حداقل فرامین پنجگانه را به طور جدی رعایت میکنم. من سعی نمیکنم فقط برای تفریح مزاحم دیگران شوم. سرم به کار خودم هست. خودم را خوب نگه میدارم، از نظر جسمی و ذهنی تا انسان خوبی باشم و هر وقت میتوانم به خودم و دیگران کمک کنم. از تعالیم بودا پیروی کنید. از عشق از خود گذشته عیسی پیروی کنید. حتی مثل سگهایتان باشید. مثل گربه تان که این همه بی قید و شرط دوست تان دارد و خیلی به شما کمک میکند، آن هم در سکوت و بدون اینکه هیچ تحسینی طلب کند یا به شما بگوید که او چقدر خوب است. همچون حیوانات باشید. آنها براستی خوب هستند. آنها در سکوت جهان ما را متبرک میسازند و در عوض رنج و آزار و شکنجه نصیب شان میشود. باورتان میشود؟ هر بار که در این باره فکر میکنم، نمیتوانم تحمل کنم. این بی عدالتی خیلی بزرگی است.

بیشتر تماشا کنید
همه قسمت‌ها  (4/6)
به اشتراک گذاری
به اشتراک گذاشتن در
جاسازی
شروع در
دانلود
موبایل
موبایل
آیفون
اندروید
تماشا در مرورگر موبایل
GO
GO
Prompt
OK
اپلیکیشن
«کد پاسخ سریع» را اسکن کنید یا برای دانلود، سیستم تلفن را به درستی انتخاب کنید
آیفون
اندروید